برای مادرم که جایش همیشه خالیست
خواب دیدم که مادرم آمده است و این شعر به همین مناسبت سروده شده است.
من خاک را به یُمن آمدنت نمناک کرده ام
ته مانده های غصّه را هم خاک کرده ام
بیمار بود و زرد روی و گرفته حال
دل را به عشق آمدنت چالاک کرده ام
شب بود و ترس و هوی هوی باد تنهایی
دل را به شوق آمدنت بی باک کرده ام
امروز من به یُمن آمدنت ای باغبان
این باغ را ، خالی از خاشاک کرده ام
مهمان خانه در ره و ظرف بلور چشم
لبریز سیب و خوشه های تاک کرده ام
خانه غبار روبی شد و دل پر از بهار
این سینه را به عشق آمدنت چاک کرده ام