سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حر ف های تازه

صفحه خانگی پارسی یار درباره

فقر از دیدگاه ما آدم ها

فقر همه جا سر میکشد

فقر، گرسنگی نیست


فقر، عریانی هم نیست


فقر، گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان میکند

 

فقر، چیزی را  " نداشتن " است ، ولی آن چیز پول نیست،

طلا و غذا نیست 

 

فقر، ذهن ها را مبتلا میکند

 

فقر، بشکه های نفت را در عربستان ، تا  ته  سر میکشد 

 
فقر،  همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک

کتابفروشی می نشیند

 فقر، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ،‌ که روزنامه های

برگشتی را خرد میکند

فقر، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند

فقر، به فکر دیگری نبودن است

 

فقر، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان

انداخته میشود


فقر، همه جا سر میکشد

 


  
فقر ، شب را " بی غذا  " سر کردن نیست


فقر ، روز را  " بی اندیشه"   سر کردن است

 

 


برای مادرم که جایش همیشه خالیست

خواب دیدم که مادرم آمده است و این شعر به همین مناسبت سروده شده است.

من خاک را به یُمن آمدنت نمناک کرده ام

ته مانده های غصّه را هم خاک کرده ام

بیمار بود و زرد روی و گرفته حال

دل را به عشق آمدنت چالاک کرده ام

شب بود و ترس و هوی هوی باد تنهایی

دل را به شوق آمدنت بی باک کرده ام

امروز من به یُمن آمدنت ای باغبان

این باغ را ، خالی از خاشاک کرده ام

مهمان خانه در ره و ظرف بلور چشم

لبریز سیب و خوشه های تاک کرده ام

خانه غبار روبی شد و دل پر از بهار

این سینه را به عشق آمدنت چاک کرده ام